خبرای خوب خوب
سلام به ثمره ی عشق مامان و بابا
سلام به گل زندگیه مامان و بابا
سلام به دختره نازه مامان و بابا
ببخشید عزیزم این اینترنت ما درست نشد من دیر به دیر میام وبلاگت رو اپ میکنم بابا خیلی تلاش کرد ولی خط مشکل داره.
اولین خبر خیلی خوب اینه که امشب۲۱خرداد تولد بابای مهربونته و از صمیم قلب تولد بابایی رو تبریک میگم و این گل با تمام وجود بهش تقدیم میکنم .
۲شنبه ۱۶ خرداد رفتم برای چکاب ماهانه و صدای قلب دختر نازم و شنیدم و دکتر گفت که ۸تیر دخمله نازم میاد تو بغلم
خیلی خوشحالم لباسات و اماده کردم ساک بیمارستان اماده کردم ازمایشات بنده ناف انجام دادم خلاصه اماده ی امادم برای اومدنت مهربونم.
و اما اسم دختره نازم ما سه تا کاندید داریم :هیوا-هانیا-هیلا
که به احتمال زیاد هیلا باشه به معنی باوقار اسم یه پرنده هم هست .
البته اینم بگم که بابا از اسم هیوا بیشتر خوشش اومده ولی میگه هرچی مامان گفت
اینم چندتا عکس از سیسمونی خوشکل دخترم
سرویس بهداشتی
سرویس پتو و تشگ و ...
اینم پیرهنی که مامان و بابا عاشقش هستن.
البته اینم بگم به علت اساس کشی تو این خونه برای دخملم اتاق درست نکردم و سرویس کالسکه و ... قراره بابا بیاره.
دختره مهربونم میخوام از مهربونیات بگم که تا مامان نگران میشه شروع میکنی به تکون خوردن که مامانی من حالم خوبه
چند مدت پیش صبح که از خواب بیدار شدم حالم بد شد فکر کردم خبرایی خیلی ترسیدم فوری زنگ زدم به دایی فرید و دایی از سره کارخودش و رسوند و مارا برد سونوگرافی که مطمئن بشم حالت خوبه اخه بابایی مسافرت بود این بود که زحمت ما افتاد گردن دایی که جا داره ازش تشکر کنم
خلاصه اینکه اقا دکتر خیالم و راحت کردو گفت فقط استراحت کن ولی خوب من خیلی ترسیدم. از همون صبح که بیدار شدم و نگران بودم تو همش برام تکون میخوردی که من و از نگرانی دربیاری دختره مهربونم
هر موقع که نگران شدم و ازت خواستم که تکون بخوری تو هر شرایطی تکون میخوری مهربونم
عمر قشنگ دخترم الان ۳۵ هفته و ۲ روز چیزی نمونده به بوییدنت نازنینم .